نوشته ی بیست و یکم: ۷ آذر ۱۴۰۴
چند روزه ننوشتم. دیگه از روی اون روزا پریدم. دلیل ننوشتنم مریضیمه. خیلی مریضم. از یکشنبه شروع شد. حالا حالات مریَیم کمتره ولی گلوم بدجوری درد میکنه و وقتی سرفه میکنم پهلوی راستم درد میگیره.
اگر تا عصر خوب نشدم دیگه میرم دکتر.
بدنم خیلی ضعیفه، مریض که میشم مدتها مریضم دیگه خوب نمیشم. وگرنه با خواهرم مریض شدیم و اون چند روزه خوب شده. باید بخوابم یه کم.
روزهای مزخرفی رو گذروندم. مریضی و اختلال هورمونی و رفتن سرکار در این شرایط... خیلی بهم سخت گذشت...
طفلکی من...
من که قرار نیس هیچ وقت حامله بشم این همه سال درگیر پریود و تخمک گذاری و کوفت و دردم... چقدر دردناکه... انصاف نیست...
کاش زودتر خوب شم. هیچ مرخصی ای ندارم و نمیذارن که بدون حقوق بگیرم. اونجا هم میرم چون همش ماسک دارم بدتر میشم.... کاش بمیرم دیگه... این چه زندگی سگی ایه...
+ نوشته شده در جمعه هفتم آذر ۱۴۰۴ ساعت 12:32 توسط زر
|